• وبلاگ : انجمن شعر ترنم خاتم
  • يادداشت : انتظار
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    +

    جوون حتما وقتي ديدي پنج نفر نظر دادن خيلي تعجب كردي واز خوشالي در لباس خود نمي گنجيدي ها..........

    نه ازين خبرا ني

    همشه من نوشتم

    + حسين 

    و اين هم يك شعر طنز حافظ در عصر جديد

    نيمه شب پريشب گشتم دچار کابوس
    ديدم به خواب حافط توي صف اتوبوس
    گفتم : سلام حافظ ، گفتا : عليک جانم
    گفتم : کجا روي ؟ گفت : والله خود ندانم
    گفتم : بگير فالي گفتا : نمانده حالي
    گفتم : چگونه اي ؟ گفت : در بند بي خيالي
    گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داري ؟
    گفتا : که مي سرايم شعر سپيد باري
    گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
    گفتم : رقيب ، گفتا : کله پا شد
    گفتم : کجاست ليلي ؟ مشغول دلربايي؟
    گفتا : شده ستاره در فيلم سينمايي
    گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
    گفتا : عمل نموده ، ديروز يا پريروز
    گفتم : بگو ، ز مويش گفتا که مش نموده
    گفتم : بگو ، ز يارش گفتا ولش نموده
    گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
    گفتا : شديد گشته معتاد گرد و افيون
    گفتم : کجاست جمشيد ؟ جام جهان نمايش ؟
    گفتا : خريده قسطي تلويزيون به جايش
    گفتم : بگو ، ز ساقي حالا شده چه کاره ؟
    گفتا : شدست منشي در دفتر اداره
    گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنماي منزل
    گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
    گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
    گفتا : آژانس دارد با تور دور دنيا
    گفتم : بگو ، ز محمل يا از کجاوه يادي
    گفتا : پژو ، دوو ، بنز يا گلف نوک مدادي
    گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقي
    گفتا : که جاي خود را داده به فاکس برقي
    گفتم : بيا ز هدهد جوييم راه چاره
    گفتا : به جاي هدهد ديش است و ماهواره
    گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
    گفتا : به پست داده ، آورد يا نياورد ؟
    گفتم : بگو ، ز مشک آهوي دشت زنگي
    گفتا : که ادکلن شد در شيشه هاي رنگي
    گفتم : سراغ داري ميخانه اي حسابي ؟
    گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابي
    گفتم : بيا دوتايي لب تر کنيم پنهان
    گفتا : نمي هراسي از چوب پاسبانان ؟
    گفتم : شراب نابي تو دست و پا نداري ؟
    گفتا : که جاش دارم و افور با نگاري
    گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها
    گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
    گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتي ؟
    گفتا : نديده بودم هالو به اين خرفتي !

    + منتظر 

    جوون يكي از شعرام رو نوشتم بذاري تو وبلاگ

    بنده منتظر رو تخلص ميكنم

    كي شود بينم رخ ماه دل آراي ترا تا كشم بر ديدگان خاك كف پاي ترا
    سر به بالين با اميد ديدن رويت نهم تا مگر در خواب بينم روي زيبا ترا
    گاهگاهي گر شوم بيدار اندر نيمه شب از خدا پيوسته بنمايم تمناي ترا
    زخم ها دارم به دل از داغ هجران رخت كي شود شامل شوم لطف و تسلاي ترا
    از خدا خواهم فزون گرداند از لطف و كرم بر دل مسكين من مهرو و تولاي ترا
    با دلي سوزان براهت منتظر بنشسته ام تا خدا قسمت كند روزي تماشاي ترا

    + حسين 
    راستي جوون تو شناسنامه وبلاگ در قسمت لينكهاي مورد علاقه آدرس وبلاگ امير حسين مير حسيني رو اشتباه نوشتي وارد نميشه.
    سلام جوون خوشحالم كه احتمالا اولين نفري هستم كه به وبلاگتون اومدم موفق باشي